کمک کردن به آدم‌ها و اینکه بتونم باری از دوش کسی بردارم، حس خوبی بهم می‌ده- داستان مریم

از بچگی دوست داشتم یه چیزایی درست کنم. اگر دخترهای دیگه مثلاً عروسک بازی می‌کردند، من دوست داشتم با لوگو بازی کنم و خونه بسازم. ساختن را دوست داشتم و از مسیری که آدما می‌رفتن، من نمی‌رفتم. مثلا یک چیزی را بر اساس روشی که داشت درست می‌کردم، دوباره بعد خراب می‌کردم و به شکل دیگه‌ای می‌ساختم. واقعیت اینه که من از کودکی، (البته یادم نیست از چند سالگی) تصویری که از خودم در بزرگسالی می‌دیدم، این بود که یک خانم معمار هستم.

 

از همون ابتدایی ریاضی را دوست داشتم. ذوق داشتم مدرسه برم، زنگ‌های ریاضی برای من حالت سرگرمی داشت. با درس‌های حفظ کردنی بد بودم ولی نقاشی و هنر را در کنار ریاضی دوست داشتم. در دوران دبیرستان کلاس نقاشی می‌رفتم و با رنگ روغن کار می‌کردم. الان هم یکی از کارهایی که حالم رو خوب می‌کنه نقاشی کردن است. البته شاید نشه اسمش رو نقاشی گذاشت؛ بیشتر با رنگ‌ها، روی بوم بازی می‌کنم! یک کار دیگه که حالم رو خوب می‌کنه ساز دهنی زدن است که اون رو در دوره لیسانس یاد گرفتم. هر شاخه از هنر و به خصوص موسیقی، به نظر من شبیه یک پنجره رو به یک باغِ که وقتی هوای خونه‌ی زندگیت دلگیر می‌شه، می‌تونی این پنجره‌ها رو یکی یکی باز کنی و یک نفس عمیق بکشی تا بتونی دوباره ادامه بدی. 

 

کنکور دادم. به خاطر اینکه اون زمان ترجیحم این بود که در یک دانشگاه بهتر درس بخونم و رتبه‌م طوری نبود که بتونم معماری رو توی چند دانشگاه برتر قبول بشم، رشته آمار رو انتخاب کردم. دورانی که در دانشگاه تهران گذروندم و پیدا کردن دوستانی که تاثیر زیادی روی نگرش و زندگی من گذاشتند و تا امروز همچنان از بودن شون خوشحالم، باعث شد که هیچ وقت پشیمون نشم از اینکه چرا از همون دوره لیسانس معماری نخوندم. 

داستان مریم شبان

در ترم ۸ متوجه شدم که دانشگاه یک آموزشگاه داره که دوره‌های آزاد معماری برگزار می‌کنه، ثبت نام کردم. بعد از اینکه دوره تموم شد، لیسانسم را هم گرفتم و رفتم در یک شرکتی که زمینه فعالیتش آشپزخانه‌های صنعتی بود، مشغول به کار شدم. در اون شرکت با نرم افزارهای معماری کار می‌کردم و دیدم که این کار اون چیزی نیست که من می‌خواستم. تصمیم گرفتم برم معماری رو در دانشگاه بخونم. بنابراین کنکور ارشد دادم و رشته معماری قبول شدم.

 

قبل از کنکور ارشد، یک کتابخانه‌ای پیدا کرده بودم که خیلی دنج بود، انتهای یک پارک بود. برای کنکور ارشد اونجا درس می‌خوندم. کتاب‌ها را که می‌خوندم، اون هم توی اون فضا، اونقدر برام جذاب بود که اصلا فکر نمی‌کردم که دارم برای کنکور درس می‌خونم. دوره‌ی معماری ای که زمان لیسانس گذروندم، خیلی دید خوبی به من داد و برای کنکور ارشد کمکم کرد. با اینکه همه می‌گفتند نرو، به خاطر اینکه معماری از رشته‌هایی است که بهتره از مقطع لیسانس شروع به خواندن کرده باشی، اما من رفتم و از مقطع ارشد شروع کردم. پایان نامه ارشدم بازسازی یک خانه قدیمی در حاجی آباد گرمسار بود که تبدیل به یک فضای اقامتی شد و در حال حاضر هم پذیرای گردشگران است.

 

بعد از مقطع ارشد رفتم در یک شرکت طراحی داخلی مشغول به کارآموزی شدم. بعد از کارآموزی به عنوان طراح، وارد یک شرکت  فعال در حوزه سنگ شدم. حدود سه سال و خرده‌ای اونجا کار کردم. کار کردن در اون شرکت علاوه بر اینکه دید اجرایی من رو بیشتر کرد، از نظر رفتار کاری و حرفه‌ای، شاید بشه گفت نقطه عطفی در زندگی من بود. یکی از قسمت‌هایی که کار طراحی سنگش رو انجام می‌دادم فضای آشپزخانه بود که باعث شد با طراحی این فضا آشنا بشم. بعد از مدتی که در اون شرکت کار کردم، وارد شرکتی شدم که در زمینه آشپزخانه فعالیت می‌کرد. الان تقریباً دو سال است که اینجا کار می‌کنم و با طراحی آشپزخانه خوشحالم. 

 

رشته معماری ابعاد گسترده‌ای داره. در کشور ما، از یک زمان به بعد معماری داخلی تبدیل به یک رشته جدا از معماری شد. شاید بشه گفت طراحی آشپزخانه زیر مجموعه‌ای از طراحی فضاهای داخلی است. مدل خود من این طوریه که دوست دارم ابتدا در یک حوزه کوچک‌تر کار کنم و متخصص بشم و بعدتر شاید وارد حوزه بزرگتر بشم. الان متمرکز روی طراحی آشپزخانه هستم، شاید چند سال در این حوزه کار کنم و بعد برم روی طراحی داخلی کار کنم یا کار دیگری را انجام بدم.

داستان مریم شبان

در طراحی آشپزخانه مثل سایر فضاها فقط زیبایی مهم نیست. کاربردی بودن المان‌ها و اینکه آدم‌ها موقع آشپزی راحت باشند هم خیلی مهم است. حرکت در مسیر مثلث کاری یعنی یخچال، گاز و ظرفشویی باید راحت باشه، چون خودم هم آشپزی رو دوست دارم، (مثل نقاشی یا موسیقی حالم رو خوب می کنه). وقتی دارم فضایی رو برای کارفرما طراحی می‌کنم، بعد از شنیدن اولویت هایش، خودم رو توی اون فضا در نظر می‌گیرم تا راحتی و کاربردی بودن فضا رو برای کار، دقیق‌تر بررسی کنم.

از کمک کردن به آدم‌ها خوشحال می‌شم. اینکه بتونم باری از دوش کسی بردارم، بهم حس خوبی می‌ده. 

برای مریم آرزوی موفقیت می‌کنیم.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *