مطالب توسط هادی تقوی

یک آرزوی ساده دارم یه باغی توی این شهر باشه که ما آزادانه بتونیم برقصیم و کسی هم بهمون گیرنده – داستان فاطمه

مصاحبه‌کننده و نویسنده: هادی تقوی بعد از سن بلوغ، به طور جنون آمیزی کتاب می‌خوندم. شاید چون بلوغم برام سن  عجیبی بود. چون از کوچه، دوچرخه‌سواری و آزادی‌هایی که داشتم، یک دفعه محدود می‌شدم به دختری که باید حجاب می‌داشت. به خاطر بستر مذهبی بود که داشتیم. این قضیه روی من تاثیر منفی گذاشت و […]

می‌دونستم باید بجنگم برای زنی که خودم می‌خوام بشم و خانوادم با من می‌جنگیدن برای اینکه زنی بشم که اون‌ها می‌خوان – داستان سارا

مصاحبه‌کننده و نویسنده: هادی تقوی  به خاطر کتابی که در دوران راهنمایی در مورد باستان‌شناسی مصر خونده بودم، به باستان‌شناسی علاقه پیدا کردم. نقطه مهم زندگی من همین بود که عاشق باستان‌شناسی شدم. خانواده مخالف بودند که من در این حوزه درس بخونم و کار کنم. همش بهم می‌گفتن که برو یه رشته‌ی درست و […]

راستش هیچ وقت تشویق نشدم، همیشه ترسونده شدم. وقتی موفق شدم، همه تحسین کردن که دیگه برام ارزشی نداشت – داستان بی‌نام (ز-1)

مصاحبه‌کننده و نویسنده: هادی تقوی راستش هیچ وقت تشویق نشدم، همیشه ترسونده شدم. تا وقتی که کار روی غلتک افتاد و به نتیجه رسید همه شروع به تحسین و تشویق کردن که دیگه برام خیلی ارزشی نداشت. هیچ وقت توجه و تحسینی را موقعی که باید می‌گرفتم، نگرفتم. متاسفانه خودم هم چشم‌انداز روشنی نداشتم که […]

داستان‌های بی‌نام

باهاش صحبت کردم و خواستم بیاد داستانش را بگه. مصاحبه را انجام دادم و بعد مراحل پیاده کردن مصاحبه و نوشتن داستان را انجام دادم. وقتی خواستم داستان را منتشر کنم، پیام داد می‌شه نکنی. گفتم چرا، گفت دوست ندارم من را بشناسن.    مدتی در فکر بودم چه کار کنم. هم به خاطر وقتی […]

دوست دارم دغدغه‌های مالی‌ام را برطرف کنم، مدتی کار نکنم، به آموزش بپردازم و سفر برم – داستان مریم

مصاحبه‌گر و نویسنده: هادی تقوی   از کودکی به سفر کردن علاقه‌مند بودم. پدرم هم اهل سفر بود. اگر مدرسه اُردو می‌گذاشت، حتما شرکت می‌کردم. اگر پدر و مادرها موافق رفتن بچه‌هاشون به اردو نبودند، اما پدرم از اینکه من اردو برم، حمایت می‌کرد. از همون دوران دبیرستان به شرکت در فعالیت‌های گروهی مثل گروه […]

دوست دارم زمانی مهاجر بشم و مدتی که زندگی می‌کنم، خوشحال باشم، مفید باشم و به دیگران کمک کنم – داستان فرناز

مصاحبه‌گر و نویسنده: هادی تقوی   وارد دبیرستان که شدم برام شوک بزرگی بود. با اینکه شاگرد زرنگی بودم، اما در دبیرستان افت شدیدی کردم. دلم می‌خواست برم هنرستان، ولی برادرم از اونجایی که خودش آدم باهوشی بود، نگذاشت برم و مجبورم کرد به چیزی که دوست نداشتم، فکر کنم. از ریاضی- فیزیک بدم می‌اومد، […]

دوست دارم در آینده از خودم راضی باشم و اگر برگردم عقب پشیمون نباشم و دِین خودم به زندگیم را ادا کرده باشم – داستان مهسا ترابی

مصاحبه‌کننده و نویسنده: هادی تقوی   به این دلیل که خواهرم الگوی من بود و ریاضی خونده بود، منم در دبیرستان رشته ریاضی- فیزیک را انتخاب کردم. اون موقع فکر می‌کردم باید مسیر خواهرم را ادامه بدم و البته همیشه هم این فکر می‌کردم که چرا دارم ریاضی می‌خونم. هیچ وقت سعی نکردم شاگرد ممتازی […]

به نظرم آدم هر چقدر خودش را بیشتر بشناسه، تصمیمات بهتری می‌تونه برای خودش بگیره – داستان لیلی

مصاحبه‌گر و نویسنده: هادی تقوی   در دوران دبیرستان سبک زندگی متفاوتی را داشتم. با دختر شیطونی دوست بودم که روی من و زندگیم خیلی تاثیر گذاشته بود، طوری که مادرم مجبور شد مدرسه‌ام را عوض کنه. در مدرسه‌ی جدید با دوستان خوبی آشنا شدم و باعث شد درس‌خون بشم. همیشه در درس‌هایی بهتر بودم […]

عاشق به اشتراک گذاشتن تجربه‌ها هستم، فکر می‌کنم افراد با سفر کردن به آدم‌های بهتری تبدیل می‌شن- داستان هانیه

مصاحبه‌گر و نویسنده: هادی تقوی   من هانیه‌ام، متولد سال 1366 در شهر قم. دوران ابتدایی رو با دوچرخه سواری، فوتبال بازی کردن توی حیاط مسجد، داستان پردازی و تخیل گذروندم. بزرگ‌تر که شدم توی دبیرستان، اوقات فراغتم رو با کتاب و ورزش و موسیقی پر کردم. البته همچنان خیال‌پردازی قسمت بزرگی از فراغتم رو […]