یک آرزوی ساده دارم یه باغی توی این شهر باشه که ما آزادانه بتونیم برقصیم و کسی هم بهمون گیرنده – داستان فاطمه
مصاحبهکننده و نویسنده: هادی تقوی بعد از سن بلوغ، به طور جنون آمیزی کتاب میخوندم. شاید چون بلوغم برام سن عجیبی بود. چون از کوچه، دوچرخهسواری و آزادیهایی که داشتم، یک دفعه محدود میشدم به دختری که باید حجاب میداشت. به خاطر بستر مذهبی بود که داشتیم. این قضیه روی من تاثیر منفی گذاشت و […]