داستان هانیه یوسفعلی

عاشق به اشتراک گذاشتن تجربه‌ها هستم، فکر می‌کنم افراد با سفر کردن به آدم‌های بهتری تبدیل می‌شن- داستان هانیه

مصاحبه‌گر و نویسنده: هادی تقوی

 

من هانیه‌ام، متولد سال 1366 در شهر قم. دوران ابتدایی رو با دوچرخه سواری، فوتبال بازی کردن توی حیاط مسجد، داستان پردازی و تخیل گذروندم. بزرگ‌تر که شدم توی دبیرستان، اوقات فراغتم رو با کتاب و ورزش و موسیقی پر کردم. البته همچنان خیال‌پردازی قسمت بزرگی از فراغتم رو به خودش اختصاص می‌داد. اون دورانی که اگه نمره‌هات همگی خوب بود، می‌گفتن این بچه باهوشه باید بره ریاضی بخونه، اگه شیمی و فیزیکت خوب بود، باید می‌رفتی تجربی و اگه تنبل کلاس بودی بهتر بود ادبیات بخونی، من ادبیات رو انتخاب کردم. نه به خاطر اینکه نمره‌هام بد بود، چون من عاشق داستان خوندن بودم. البته بعدها فهمیدم که خیلی ربطی به هم نداشته. 

 

اون موقع‌ها زیاد از روزمره‌هام می‌نوشتم. مادرم یه کار جالبی می‌کرد، به ما نامه می‌نوشت و توی نامه‌ها در مورد احساسش نسبت به کاری که کردیم چی بوده، می‌گفت. حتی با نامه فرستادن تشویق می‌کرد یا تهدید به تنبیه می‌کرد. از ما هم می‌خواست که جوابش رو بصورت نامه بنویسیم و بهش بدیم. حتما که این کارش تأثیر بسزایی داشته که ما تمرین کنیم و بتونیم درک‌مون از محیط و خودمون رو با دیگران به اشتراک بذاریم. من هنوز اون نامه‌ها رو دارم.

 

علاقه‌مند بودم توی دانشگاه رشته حقوق بخونم چرا که دوست داشتم به عنوان یک زن وکیل مطرح بشم. بعد از تمام شدن دانشگاه باید می‌رفتم دادگاه و کارورزی می‌کردم. شش ماه رفتم دادگاه و بعد فهمیدم هیچ علاقه‌ای به دادگاه رفتن ندارم. چه به عنوان وکیل، چه به عنوان شاکی، چه به عنوان هر چیز دیگه‌ای. تصمیم گرفتم برای ارشد علوم اجتماعی بخونم. همین شد که ارشد جامعه شناسی‌ام رو دانشگاه علوم تحقیقات خوندم. 

داستان هانیه یوسفعلی

بعد از دانشگاه، همراه با چند تا از بچه‌های دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، یک پروژه‌ برای جهاد دانشگاهی انجام دادیم. موضوع پروژه مطالعه روی جامعه‌ی محلی پارسیان بود تا برای مناطق نفتی جدید از آسیب‌های احتمالی جلوگیری بشه. که البته مثل اغلب پروژه‌هایی که خیلی پرطمطراق استارت می‌خوره ولی در نهایت بی نتیجه می‌مونه، پایان این پروژه هم همین‌طور بود. یک پروژه‌ی دیگه استارت خورد با موضوع بازی‌های ویدیویی در جامعه ایران، که من در اون هم مشارکت داشتم، ولی اون هم به پایان نرسید. پروژه‌هایی با بودجه‌های بزرگ، دستمزدهای کم و بدون دستاورد.

 

از اونجایی که با حقوق این پروژه‌ها، به هشت هم نمی‌رسیدم که بخواد گرو نُه باشه، تصمیم گرفتم خارج از رشته‌ام کاری کنم که درآمد داشته باشه. هر چقدر فکر می‌کردم چه کاری دوست دارم انجام بدم به یه کلمه می‌رسیدم «سفر». این بود که به عنوان شغل پاره وقت، تورلیدر شدم، آدم‌ها رو سفر بردم، تجربیاتم رو باهاشون به اشتراک گذاشتم، از شنیدن تجربه‌های اونا لذت بردم. هر کدوم از همسفرها داستانی داشتن که برای شنیدن بعضی‌هاشون حسابی به وجد می‌اومدم.

 

اجرای تورهام رو از قم شروع کردم. جایی که خودم سفر رفتن رو با گروه‌های کوهنوردی شروع کرده بودم. و این محدودیت بزرگی توی قم بود که تور گردشگری اجرا نمی‌شد و نهایتا گروه‌های کوهنوردی بودن که سفرهای طبیعت‌گردی اجرا می‌کردن که هم محدود بود هم تکراری می‌شد. وقتی اجرای سفرهام رو از قم شروع کردم، مورد استقبال خیلی‌ها قرار گرفت. برنامه‌ها سریع پر می‌شد. من هم سعی می‌کردم توی برنامه‌ریزی و اجرای سفرها دقیق و حرفه‌ای عمل کنم. با نتایجی که گرفتم به نظر می‌رسید، موفق بودم. حدود 4 سال مشغول برگزاری تور در قم بودم.

داستان هانیه یوسفعلی

حالا چرا تور برگزار کردن را دوست دارم؟ در زندگیم عاشق به اشتراک گذاشتن تجربه‌ها هستم. فکر می‌کنم افراد با سفر کردن به آدم‌های بهتری تبدیل می‌شن. دوست داشتم این اتفاقات در شهر خودم رخ بده و دوست داشتم برای آدم‌ها تجربه زیست متفاوت‌تری را ایجاد کنم. البته خوشحالم که این اتفاق هم افتاد، هنوز بعد از چند سال آدم‌هایی به من زنگ می‌زنند و از اون دوران یاد می‌کنند.

 

 کار کردن توی قم مشکلات خودش رو داشت. تابوهای بزرگی که باید می‌شکست تا ما دختر و پسر با تمام مجوزهای لازم، بتونیم سفر دسته جمعی بریم. البته که باز هم خیلی‌ها توی قم تاب نیاوردن و مشکلات زیادی برام درست کردن. اون موقع برای من شکل مبارزه بود و من خیلی جاها ایستادگی کردم، تا دیگه خسته شدم و میدان رو دادم دست آدم‌های جدید که حالا نوبت اون‌ها بود برای خواسته‌هاشون می‌جنگیدن. 

 

نقل مکان کردم به تهران و توی واحد عملیات اجرایی یک شرکت گردشگری که توی حوزه اینکامینگ کار می‌کرد مشغول به کار شدم. تهران هم کار خوب پیش می‌رفت تا اینکه اتفاقات سال‌های اخیر مثل حوادث سال 98، کرونا و … باعث شد گردشگری ورودی که سال‌های اخیر رونق چندانی هم نداشت بی رونق‌تر بشه.

داستان هانیه یوسفعلی

تصمیم گرفتم سفر که جزو جدایی ناپذیر زندگیم شده بود رو همچنان پررنگ حفظ کنم، اما برای کسب درآمد باید کاری می‌کردم. تصمیم گرفتم از مهارتی که در نوشتن داشتم، استفاده کنم. به همین خاطر وارد کار تولید محتوا شدم. دوره‌های دیجیتال مارکتینگ رو گذروندم و به پیشنهاد یکی از دوستان، به عنوان مدیر محتوای یک استودیوی بازی سازی مشغول به کار شدم.  

 

برای هانیه آرزوی موفقیت می‌کنیم و امیدواریم به اهداف و آرزوهایی که داره، برسه.

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *