مطالب توسط هادی تقوی

کمک کردن به آدم‌ها و اینکه بتونم باری از دوش کسی بردارم، حس خوبی بهم می‌ده- داستان مریم

از بچگی دوست داشتم یه چیزایی درست کنم. اگر دخترهای دیگه مثلاً عروسک بازی می‌کردند، من دوست داشتم با لوگو بازی کنم و خونه بسازم. ساختن را دوست داشتم و از مسیری که آدما می‌رفتن، من نمی‌رفتم. مثلا یک چیزی را بر اساس روشی که داشت درست می‌کردم، دوباره بعد خراب می‌کردم و به شکل […]

ما هنوز امید داریم و همچنان ادامه می‌­دیم تا بتونیم ایران را به جای بهتری تبدیل کنیم- داستان آرزو

مصاحبه‌گر و نویسنده: هادی تقوی ما دهه شصتی هستیم دیگه. دهه شصتی‌ها با این دید بزرگ شدن که درس بخونن و بعد برن یه جایی مشغول به کار بشن. منم از این قاعده مستثنی نبودم. ما همیشه نسل در صف ایستادن بودیم. هرجا می‌خواستیم بریم، باید می‌رفتیم در صف، از مدرسه در صف بودیم، پشت […]

ما یک خونه داریم و آدم‌هایی که میان اونجا، دوست داریم مثل یک خانواده باشن- داستان ترگل

نویسنده: هادی تقوی من در زندگی شخصیم و اینکه در کودکی چطور زندگی کردم، باعث شد که به آدم‌ها و اینکه چطوری زندگی می‌کنند، علاقمند بشم. پدر و مادرم از دو شهر مختلف، تهران و بیرجند بودند. خودم هم در شهرهای زاهدان، رشت، مشهد و تهران بزرگ شدم. زندگی در جاهای مختلف باعث شد با […]

علاقمندم کاری کنم که مامان‌ها به نسخه بهتری از خودشون تبدیل بشن- داستان مهسا رضایی

مصاحبه‌گر و نویسنده: هادی تقوی چند روزی بیشتر نبود که به فضای کار اشتراکی اومده بود. اول دو میز اونوتر می‌نشست و بعد اومد روبروی من. از صبح تا عصر خودش کار می‌کرد و بعد می‌رفت خونه و جاش را به شوهرش می‌داد. شوهرش هم از عصر تا دیر وقت کار می‌کرد. تقریبا این کار […]

حمایت از ما – پروژه با عشق، روایت داستان آدم‌ها

می‌خواهیم آدم‌ها را به دور هم جمع کنیم تا با هم حرف بزنند، ارتباط برقرار کنند و داستان‌هاشون را برای هم بگن   در حال حاضر شرایط خوبی در ایران نداریم. جمع‌ها از هم گسسته شده و تنهایی به افراد داره آسیب می‌زنه، از جمله باعث افسردگی بین اونها می‌شه. چه خوب می‌شه که آدم‌ها […]